کاش یکی یه شیر کاکائو ی یخ که تو یه لیوان قد بلند بود و نی توش داشت، می‌گرفت دسش میاورد تو اتاقم، می‌گفت بیا حرف بزنیم :/ و خودش شروع میکرد به حرف زدن همونایی من دوس داشتم میگفت و من هیچی نمیگفتم و فقط گوش میدادم ، بعدش بغلم میکرد.چند دقیقه میموند و بعد می‌رفت برق خاموش میکرد و من می‌خوابیدم . صب که پا میشدم همه چی دُرس میشد.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها